وداع دو قلوها با پدر شهید...

دو قلوهایش که به دنیا آمدند برای نام گذاری شان هر کسی چیزی می‌گفت.

 اما حاجی گفت: هر چی قرآن بگه. قرآن را که باز کرد، آیه آمد «بشیراً و نذیراً»

اسم پسرهایش را گذاشت بشیر و نذیر...

 

شهید محمد مهدی کازرونی در سال 1339 در روستای سعدی از توابع کازرون به دنیا آمد.

او در سال 1362 در حالی که فرماندهی طرح و عملیات لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت و در عملیات
 
والفجر 4 به شهادت رسید...
 
 

جمعه ها...

 

السلام علیک یا اباصالح المهدی

مــن صــــدهــزار جــمعه طلـب دارم از خــــدا

ایـن جـمعه هـا بـدون تـو آقـا حسـاب نیـست

گناه نکنید...

آیت الله بهجت (ره):

 

از ما، عمل چندانی نخواسته اند!

 

مهم تر از عمل کردن، "عمل نکردن" است!

 

تقوا یعنی "عمل گناه را مرتکب نشدن!

 

همه میپرسند چه کار کنیم؟

 

من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟

 

و پاسخ اینست:

 

گـــــنــــــــاه نـــکـــنــیــد

 

شاه کلید اصلی رابطه با خدا " گــنــاه نــکــردن " است...

 

بقیع...

 

هشتم شوال سالروز تخریب حرم ائمه بقیع

 

كاش درهای صحن وا بشود

شوق در سینه ها به پا بشود

 

كاش با دست حضرت مهدی

این حرم نیز با صفا بشود

 

كاش با نغمه حسین حسین

این حرم مثل كربلا بشود

 

در كنار مزار ام بنین

طرحی ازعلقمه بنا بشود

 

پس بسازیم پنجره فولاد

هر قدر عقده هست وا بشود

 

چارتا گنبد طلایی رنگ

چارتا مشهد الرضا بشود

عشق...

تو وب یکی از دوستان دیدم خوشم اومد

به وسیله این عکس میتونید اسم عشقتون و ببینید فقط باید با انگشتاتون گوشه چشمتون و بکشید...

(مثل ژاپنی ها)

 

یا حَبیبَ مَنْ لا حَبیبَ لَهُ

 

یا حَبیبَ مَنْ لا حَبیبَ لَهُ 

اى دوست آنکس که دوستى ندارد


یا طَبیبَ مَنْ لا  طَبیبَ لَهُ

اى طبیب آن کس که طبیبى ندارد


 یا مُجیبَ مَنْ لا مُجیبَ لَهُ 

اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد


یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ لَهُ 

اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد 


یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَهُ 

اى رفیق آن کس که رفیق ندارد 

 

 

 

وَالْحَمْدُ للهِ الَّذی تَحَبَّبَ اِلَی وَهُوَ غَنِی عَنّی

تمام سپاس از آنِ او که نیازی به من نداشت ولی گفت که دوستم دارد

 

 


 

سبز میپوشی...

 

ســـــبز مــیپوشـی کــویـر لــوت جنگل میشــود

عاقــبـت جغـرافیــــا را هـــم تو مجـنـون میـکـنی

 

پرواز...


خدایا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم 

 

و در دریای بزرگی و مهربانی تو غرق شوم 

 

و به بالهایم توانی ده تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم...

 

حرف دل...

 خـــــــــــدایـــــــــا

   شکمم خالی شد...

اما "دل" پر از غیر تو

نکند نسخه رمضان هم جواب ندهد مرا...

انتظار...

یــا صاحبـــــــ الـــزمـــان

و انتظار چه سخت است...

روزها و جمعه ها می آیند و میروند و

ما منتظران هنوز چشم به راهیم...

 

همه جوابم کردند ولی یکی گفت...

ارباب من...

 

 

یــا ابــا عـــبداللــه الحســــــــین

افطارها به کام دلم زهر می شوند

ارباب من گرسنه و تشنه شهید شد...

 

 

 

باران...

سال ها پیش خشک سالی شهری را فراگرفت... همه به دنبال راه چاره ای بودند که از این وضعیت نجات پیدا کنند...

 مردم شهر در نهایت به این نتیجه رسیدند که همه در یک روز معین جمع شده، به بیابان روند و برای نزول باران دعا کنند...

 آن روز فرا رسید... تمامی اهالی شهر جمع شدند تا دعا کنند...

 

 ولی از بین این همه جمعیت فقط یک پسر بچه با خود چتر آورده بود!!!

 

 

امام کریم...

محمد بن یوسف زرندی،از دانشمندان اهل سنت در کتاب نظم دررالسمطین روایت کرده که مردی نامه ای به دست امام حسن(ع) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود.

امام (ع) بدون آنکه نامه را بخواند بدو فرمود:

«حاجتک مقضیة»

(حاجتت رواست)

شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا خوب بود نامه اش را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ می دادی؟

امام (ع) پاسخی عجیب و خواندنی داد و فرمود:

«اخشی ان یسئلنی الله عن ذل مقامه حتی اقرء رقعته»

بیم آن را دارم که خدای تعالی تا بدین مقدار که من نامه اش را می خوانم از خواری مقامش مرا مورد موآخذه قرار دهد

زینب جان...

سفره ای ساده، غم و بد حالی

گریه ی عمه و بد احوالی...

سر افطار همیشه میگفت

جای داداش حسینم خالی...

صحن اباعبدالله...

چیست دلچسب ترین نعمت این شهرالله

یک سحر وقت اذان صحن اباعبدلله...

 

السـلام علیـک یـا ابـاعـبدالله الحسـین (علیه السلام)

پیرمرد بی سواد...

پیرمرد بی سوادی را گفتند عشق چند حرف دارد؟

پیرمرد گفت: چهار حرف

همه خندیدند در حالی که پیرمرد راه میرفت و زیر لب میگفت:

  مگر "حسین" چند حرف دارد...

یا رب العاصین...

یــا ربــــــ العــاصـین

بچه گی کرده ام، پشیمانم

من ندانسته شیطنت کردم

بغلم کن دوباره مثل قدیم

رو نگردان ز من، غلط کردم

***

به کجا می شود فرار کنم!؟

بدتر از متهم زمین خوردم

حیف آن دست که مرا بزنی

نزده؛ من خودم زمین خوردم

***

شده ام جنس کهنه ی بازار

رهگذر، دوست، آشنا نخرد

کاش از اول ضرر نمی دیدیم

هیچ کس غیر تو، مرا نخرد

***

نه! من از چشم تو نمی افتم

تا حسینی و کربلایی هست

آبروی مرا نخواهی برد

تا که عشق امام رضایی هست

 

خدایا...

خــدایـا

به من بیاموز، دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند 

گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غم مرا نخوردند 

لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند 

و عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند...

یا ستار العیوب...

 

یا ستار العیوب

یارب بیا به خاطر آن شاه پاره تن

پرونده ی گناه مرا پاره پاره کن...

همه را بخشیدی...

 پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشيدی

باز با لطف فروان همه را بخشيدی  

 ابر وقتي كه ببارد همه جا مي بارد

رحمتت ريخت و يكسان همه را بخشيدی

 گفته بودند به ما سخت نميگيری تو...

همه ديديم چه آسان همه را بخشيدی

 يك نفر توبه كند با همه خو ميگيری

يك نفر گشت پشيمان همه را بخشيدی

 اين گنهكاري امروز مرا نيز ببخش

تو كه ايام قديم ، آنهمه را بخشيدی

 حيف از ماه تو كه خرج گناهان بشود

تو همان نيمه ی شعبان همه را بخشيدی

 داشت كارم گره ميخورد ولي تا گفتم

" جان آقاي خراسان " همه را بخشيدی

 بي سبب نيست شب جمعه شب رحمت شد

مادري گفت "حسين جان "همه را بخشيدی

 

الحمدلله...

گـاهـــی هـــم


نه برای اینکه، دنبال ازدیاد نعمتــــــــیم


نـه از تـــــــــــرس


نـه از روی عـادتـــــــــــ


نـه بــرای دل خـودمـــــان


و نـه بـه هـیــــــچ‌ خاطـر دیگر


تنها برای خاطـر دلِ خـــــــــــــــدا


بـگـویــیــم  الحــمــدلله 

شیخ...

آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی رحمه الله از علمای ربّانی و صاحب کراماتی بود که ارادت ویژه ای به خاندان رسالت و حضرت سیدالشهدا علیه السلام داشت...

این عارف وارسته هر سال دهه محرم در منزل خود مجلس روضه برپا می داشت و بسیار گریه می کرد و یاد مصائب امام حسین علیه السلام برایش جگرسوز بود...

نقل کرده اند وقتی ایشان از دنیا رفت، یکی از بزرگان او را در عالم خواب دید و احوالش را جویا شد. پاسخ داد: وقتی مرا در قبر نهادند دو فرشته نکیر و منکر برای سوال و جواب آمدند. از توحید و نبوت سوال کردند، جواب دادم تا این که از امامان پرسیدند: نام امیر مومنان علیه السلام را به زبان آوردم که امام اول من است، سپس از امام حسن علیه السلام نام بردم؛ ولی وقتی که نام امام حسین علیه السلام را به عنوان امام سومم به زبان آوردم بی اختیار گریه کردم، آن دو فرشته نیز منقلب شده و گریستند...

سپس به یکدیگر گفتند: آزادش کنیم کار این آقا با امام حسین علیه السلام است. دیگر نیازی به سوال نیست. مرا آزاد نمودند و رفتند و اینک می بینی که شاد و خرسندم و در جایگاه خوبی هستم...

حمید علیمی در سوریه...

حمید علیمی مداح اهل بیت:

 والله قسم من از طرف هيج مرجعي يا شخص ديگه اي به سوريه نيومدم...

 حدود 20 روز تلاش كردم تا خودم رو به اينجا رسوندم...

پروازهاي ايران به دمشق اكثرا كنسل شده و من از طريق كشور ديگه ای وارد سوريه شدم.

كاری به دولتش ندارم... به شوق حرمي اومدم كه هر خشت اون ريشه عمر حسيني هاست...

عمری گفتم ياليتنا كنا معك و حالا وقتشه كه اين حرف رو ثابت كنم...


یا فارس الحجاز...

 

بازهم صحبت فرداست قرارِ ما ها
بازهم خیر ندیدیم از این فردا ها

چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند
جگر "مادر ها " موی سر "بابا ها "

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها

سیزده قرن، نفسهایِ زمین پرشده از ...
"پسر فاطمه"ها ای "پسر زهرا "ها

سیزده قرن، تو آنجایی و ما اینجائیم
چه کنم راه به آنجا ببرند اینجاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
دیدن یک نفر از ... یک نفر از آقاها

یا فارس الحجاز

 

حرم...

السلام علیک یا مولای یا اباالجواد یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)

این روزا بدجوری دلم بهونه میگیره... یه حس عجیبی دارم... دیگه آروم و قرار ندارم...

دلم یه جایی میخواد بره...       

 یه بوی خوشی همه جا به مشام میرسه... دلم دنبال این بوی خوش میره...

خیلی سریع تر ازمن... سریع تر از جسمم روحم رفته...

اصلا دیگه از شهر  خودم بدم میاد...

اما خوب که دقت میکنم میبینم دلم دیگه تو شهر خودم نیست...

رفته پیش امام رضا

 

نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول

بیا بگو نتکانند پادری ها را

شیخ رجبعلی خیاط

جناب شیخ بر تلاوت قرآن، به ویژه تلاوت سوره صافات در صبح و تلاوت سوره حشر در شب تأکید می کرد.
رجبعلی خیاط برای تشرّف به محضر حضرت ولی عصر(عج) قرائت آیه
«ربّ ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانًا نصیراً»
را تا 40 شب، شبی 100 مرتبه توصیه می کرد...
 
 
 
فرزند شیخ در مورد آخرین لحظات عمر پربرکت پدرش می گوید: 
 
«... وضو گرفت و وارد اتاق شد و رو به قبله نشست. به ناگاه از جا برخاست و با لبی خندان گفت: آقاجان! خوش آمدید! دست داد و دراز کشید و در حالی که خنده بر لب داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد...»

بارون...

دیشب با خدا دعوایم شد ...

با هم قهر کردیم... فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد...

­ رفتم گوشه ای نشستم ... چند قطره اشک ریختم... و خوابم برد

صبح که بیدار شدم ... مادرم گفت...

نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می اومد ...!!

 

رقیه خاتون...

رقیه خاتون

عباس عموی تو هلاکش سازد

هرکس که نگاه چپ به قبرت بکند...

هتک حرمت...

پس از اهانت و هتک حرمت به مزار "حجر بن عدي" و اعتراض مسلمانان شیعه،

يکي از عناصر وهابي گروهک تروريستي موسوم به "ارتش آزاد سوريه" با انتشار تصاوير جديدي از اين اقدام،

تهديد کرد که بزودي مشابه همين کار را با مزار حضرت زينب(س) و حضرت رقيه(س) نيز انجام خواهند داد.

ابن دمشقی (لعنت الله علیه) مفتي سوري وهابی مجددا و به صورت رسمی فتوای تخریت حرم مطهر حضرت

زینب سلام الله علیها و بقيه امامان را صادر و عنوان کرد باید از سوریه آغاز کنیم و سپس به عراق برویم.

آنها اين بار با وقاحت تمام شيعيان را تهديد به تخريب حرمين شريفين حضرت زينب(س) و حضرت رقيه (س)

کرده‌اند.

                                        (( ألا لعنة الله علی القوم الظالمین ))