بارون...
دیشب با خدا دعوایم شد ...
با هم قهر کردیم... فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد...
رفتم گوشه ای نشستم ... چند قطره اشک ریختم... و خوابم برد
صبح که بیدار شدم ... مادرم گفت...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می اومد ...!!
دیشب با خدا دعوایم شد ...
با هم قهر کردیم... فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد...
رفتم گوشه ای نشستم ... چند قطره اشک ریختم... و خوابم برد
صبح که بیدار شدم ... مادرم گفت...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می اومد ...!!
رقیه خاتون
عباس عموی تو هلاکش سازد
هرکس که نگاه چپ به قبرت بکند...
يکي از عناصر وهابي گروهک تروريستي موسوم به "ارتش آزاد سوريه" با انتشار تصاوير جديدي از اين اقدام،
تهديد کرد که بزودي مشابه همين کار را با مزار حضرت زينب(س) و حضرت رقيه(س) نيز انجام خواهند داد.
ابن دمشقی (لعنت الله علیه) مفتي سوري وهابی مجددا و به صورت رسمی فتوای تخریت حرم مطهر حضرت
زینب سلام الله علیها و بقيه امامان را صادر و عنوان کرد باید از سوریه آغاز کنیم و سپس به عراق برویم.
آنها اين بار با وقاحت تمام شيعيان را تهديد به تخريب حرمين شريفين حضرت زينب(س) و حضرت رقيه (س)
کردهاند.
(( ألا لعنة الله علی القوم الظالمین ))
آغوشـت را امشب به من می دهـی ؟
برایِ گفتـن چـیزی ندارم
امـا برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسـیار . .
مـی شود من بغض کنـم
تو بگویی : مگر خـدایت نبـاشـد که تو اینـگونه بغض کنـی . .
می شود من بگویم خـــــــــــــــــدایا ؟؟
تو بــگویــــی : جـــــانِ دل ...
می شـــود بیایـــــی ؟
که خدا عشق است و عشق تنها خداســــــــــــــــت...
آموختم
که وقتی نا امید میشوم خــــــــــــــــدا با تمام عظمتش،
عاشقانه انتظار میکشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم
آموختم
اگــــر تا کنون به آنچــــــــــــــــــــه خواستم نرســـــــــــیدم،
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
برایم بهترش را در نظر گرفته
آموختم
که زندگی سخت است
ولی من از او سخت ترم...
اي خـــــدا :
غم و انــــــــــدوه ِ دوري آن بزرگــــــــــــوار را به ظهــــورش از قلـــــوب ِ اين امت
برطــــــرف گردان و براي آرامش دلهـــــــــــــای ما...
از رسول اکرم (ص) نقل شده که خداوند متعال فرمود:
من نماز کسی را قبول می کنم که در مقابل عظمت من خاضع باشد
و به مخلوقاتم تعظیم نکند و روزش را با یاد من به پایان برساند
و در قلبش همیشه ترس از من باشد
و به خاطر من نفس خویش را از شهوات باز دارد...
اول عشق تو «لَن» بود نمیدانستم
آخرش هم «ابَداً» بود نمیدانستم
نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است
همه جا صحبت من بود نمیدانستم
چشم من خیس شد ، عاشق شدنم هم لو رفت
گریه بر من قَدِغن بود نمیدانستم
بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید
عشق ، بد نام شدن بود نمیدانستم
تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را
دل ما اهل «قَرَن» بود نمیدانستم
از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند
تشنگی طالع من بود نمیدانستم
مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم
در دلم میل چمن بود نمیدانستم
شامل مرحمت فاطمه گشتم من اگر
علتش سینه زدن بود نمیدانستم...